در بخش اوّل این مقاله بیان شد که از بین سه یا چهار مفهوم تحجّر، تجدّد، تحوّل منفی و تحوّل مثبت، آنچه با انتظار، مناسبت و هماهنگی دارد، مفهوم تحوّل مثبت می باشد.
برای اثبات این مدّعی به روایتی از امام صادق علیه السلام استناد کردیم که در آن امام علیه السلام انتظار را با جدّیت و تلاش و اصلاح که همان معنای تحوّل مثبت را به ذهن می آورد، یکی گرفته بودند.
دلیل دیگری که برای این موضوع می شود آورد، خود صاحب انتظار یعنی امام زمان سلام الله علیه است.
چرا که آن حضرت در کنار این که منتظَر( کسی که دیگران انتظار او را می کشند) می باشد، خود، منتظِر( کسی که خودش انتظار چیزی را می کشد) هم می باشد.
پس حال که به او با عنوان منتظِر نگاه می کنیم، می توانیم معنای انتظار را در سلوک و رفتار و عمل او مشاهده کنیم.
این جاست که وقتی از این زاویه به آن حضرت نگاه می کنیم، انتظار را به معنای اصلاح، عدم رضایت به وضعیت موجود، تلاش برای بهبود وضعیت خود و دیگران، حرکت در مسیر رضایت خداوند، کوشش برای تحقق عدالت، تقوی، عمل صالح، اخلاق شایسته،....می یابیم.
پس وجود آن حضرت از دو جهت دارای فایده و اثر می باشد(البته در موضوع مورد بحث این مقاله، و گرنه برکات وجودی آن حضرت قابل احصاء و شمارش برای ما نیست):
یکی از این جهت که از آنجا که خود آن حضرت منتظِر می باشد، می توان با توجه به رفتار و سلوک او به معنای صحیحی از انتظار رسید، و جهت دوّم که به نوعی به جهت اوّل بر می گردد این است که آن حضرت الگو و اسوه مناسب و کاملی است برای این که با پیروی از او در سه ساحت اندیشه و انگیزه(هدف، قصد) و انگیخته( سلوک اخلاقی، رفتاری و عملی) در راستای انتظار نسبت به فرج و دولت کریمه آن حضرت، به یک تحوّل مثبت در ساحات و جهات و ابعاد مختلف هستی و چیستی انسان نائل شویم.
اما به قول شاعر:
هزار نکته باریک تر زمو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
بله همه سخن بر سر این است که راه و طریق این الگو گیری و اسوه پذیری چیست و چگونه است و به عبارت دیگر اینکه شرایط و پیش زمینه های آن کدام است؟؟؟
آیا به صرف ادّعا کردن و با گفتن چند کلمه و یا هیاهو کردن و شعار دادن و یک سری امور ظاهری دیگر مثل نذر کردن برای آن حضرت، صدا زدن او، خواب او را دیدن، هر هفته به جمکران رفتن، دعای ندبه و عهد،....خواندن و ... (اگرچه این امور هم با حفظ شرایط، مطلوب و راه گشا می باشند) این امر محقق می شود و ما جزو منتظران آن حضرت قرار گرفته و متحوّل خواهیم شد.
به نظر می آید که کار به این سادگی نیست و به قول معروف:
کار با سعی است نی با ادّعا
لیس للانسان الّا ما سعی
پس بالاخره باید چه کنیم؟؟؟
برای جواب به این سؤال از کلمه" اسوه " کمک می گیرم.
ریشه این کلمه، "اَسو" است که به معنای طبابت می باشد، که از همین جهت است که به طبیب" آسی " گفته می شود.
پس کسی که اسوه است در واقع طبیب امراض و درمان کننده دردهای انسان است،
از طرفی طبیب و طبابت هم وقتی معنا دارد که در انسان دردی وجود داشته باشد، و از طرف دیگر شخص دردمند بخواهد که درمان شود و الّا اگر درد و کمبودی در انسان وجود نداشته باشد و یا اینکه اگر دردی هم باشد، شخص دردمند در خودش نیاز و احتیاجی به درمان و مراجعه به طبیب را احساس نکند به سراغ طبیب نخواهد رفت و درمان نخواهد شد.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند
پس باید در درجه اوّل، احساس چنین احتیاج و نیاز و کمبود و دردی در انسان به وجود آید، و الّا مادامی که انسان در خودش نیازی به تحوّل نبیند و در خودش هیچ کمبود و نقص و نیازی احساس نکند،و در خود احساس عطش و تشنگی نسبت به کمالات و طی کردن مراحل سلوک و رسیدن به وضعیت مطلوب، نداشته باشد، بلکه خود را سیر و سیراب بیابد و بداند، سخن از اسوه پذیری و الگوگیری از انسان کاملی همچون امام زمان علیه السلام، بی جهت و بی معنا خواهد بود.
آب کم جوی تشنگی آور بدست
کسی که با یک سری امور ظاهری قانع شد و دیگر نیازی برای تحول و دگرگونی در خود احساس نکرد، به دنبال صعود و ترقّی و اصلاح و تحول مثبت و...نخواهد بود.
پس قدم اول، احساس این احتیاج و نیاز و درد می باشد.
قدم دوم این است که انسانی که خود را مریض و دردمند می داند، به دنبال طبیب رفته و خود را در معرض درمان او قرار داده و از او بخواهد که او را درمان کند. و حتی اگر نیاز باشد در این درخواست خود پافشاری کند و اصرار بورزد.
در این زمینه، جمله ای به رسول مکرّم اسلام منسوب است مبنی بر اینکه:
مَن قَرَعَ باباً و لَجّ وَلَج( هر کسی که دری را بکوبد و در این کوبیدن پافشاری و پایداری کند در نهایت وارد آن خانه خواهد شد)
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
و قدم سوم این است که به خواستن و طلب کردن اکتفا نکند، بلکه در این راه از هیچ کوشش و مجاهده و تلاشی در راه رسیدن به هدف خود دریغ نورزد.
در این مورد هم عبارتی به پیامبر اکرم منسوب است که فرمود:
مَن طَلَبَ شَیئاً و جَدّ وَجَد( کسی که چیزی را طلب کند و در راه آن کوشش و جدّیت کند یقیناً به آن چیز خواهد رسید)
اما اینکه چگونه تلاش کند و بر اساس کدام روش این راه را بپیماید، اینجاست که باید به آیینه تمام نمای صفات جمال و جلال حق تعالی در عصر و زمان ما، خلیفةالله، ولیّ الله، اسم الله، عبدالله، دارای عصمت کلیّه الهیّه، قطب و قلب و روح عالم امکان، مظهر اسماء الهیّه، .....حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف و ارواحنا لتراب مَقدَمِه الفِداء، تأسّی و اقتدا کرده و از او الگو بگیرد و با پیروی و تبعیت و اسوه پذیری از آن مقتدا و مراد، به مقصد و هدف خود که قرب الی الله و بندگی او باشد برسد.
اما این که در چه اموری باید این تحول انجام گیرد، خود فرصت و مجال دیگری را می طلبد، ولی به اجمال و اشاره عرض می کنیم که در این موضوع هم باید به همان الگو و اسوه نگاه کرد و با نظر کردن در افکار و اخلاق و اعمال(یعنی همان مثلث اندیشه و انگیزه و انگیخته) آن وجود نازنین، خود را در ساحات و زمینه های مختلف، در معرض تحول مثبت و اصلاح و دگرگونی قرار دهیم و به آن حضرت نزدیکتر شده و منتظر واقعی او باشیم.
پس راه و روش نیل به تحوّل مثبت عبارت است از:
1. احساس نیاز و احتیاج و کمبود و فقر و نداری در انسان، نسبت به همه آنچه را که از کمالات و فضائل انسانی می تواند داشته باشد و ندارد.
2. خواستن و طلب کردن این کمالات و فضائل از خداوند و اولیاء او.
3. تلاش و جدّیت در راه رسیدن به اهداف و چشم اندازهایی که دین برای انسان ترسیم کرده است.
4. تأسّی و اقتدا به اسوه های حقیقی که پیامبر اسلام و اهل بیت او، مخصوصاً حضرت مهدی موعود علیهم السلام باشند.
در پایان این نوشته باید این نکته را تذکر بدهم که اسوه پذیری و الگو گیری و در نهایت رسیدن به تحوّل مثبت، شرایط دیگری هم دارد که از حوصله این مقاله و نوشته خارج است، به امید آنکه در فرصت دیگری، به آنها هم بپردازیم.
حرف آخر:
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.....
از سایت امام مهدی عج
بعضی از امور و مفاهیم هستند که در آنها دو راه بیشتر در پیش پای انسان وجود ندارد وانسان باید یکی از آندو را انتخاب کند، چرا که راه و گزینه دیگری وجود ندارد. امور و مفاهیمی مثل: وجود و عدم، خیر و شر، حق و باطل، خوبی و بدی،…
که در این گونه موارد انسان باید یا اهل حق باشد و یا اهل باطل، یا خوبی را انتخاب کند و یا بدی را بر گزیند،...اما بعضی امور و معانی دیگر اینطور نیستند، چرا که راه و گزینه سومی هم وجود دارد که انسان می تواند آنرا انتخاب کند. امور و مفاهیمی از قبیل: تندی و کندی، شدید و ضعیف، افراط و تفریط، غم و شادی،…در این گونه موارد و معانی در کنار هر یک از این دو راه و گزینه، راه و گزینه سومی هم وجود دارد که انسان می تواند آنرا انتخاب کند و نه اینکه مجبور باشد که حتماً یکی از آندو را انتخاب کند. به طور مثال در مورد افراط و تفریط، انسان می تواند راه دیگر که اعتدال و میانه روی باشد را بر گزیند، به طوری که امام علی علیه السلام می فرماید: انسان جاهل از افراط و تفریط در کارها شناخته می شود(لا یُری الجاهلُ الّا مُفرِطاً او مُفرِّطاً) نهج البلاغه، حکمت 67که مفهوم این کلام این است که نشانه انسان غیر جاهل این است که نه اهل افراط است و نه اهل تفریط، بلکه اهل اعتدال و میانه روی می باشد.موضوع مورد بحث این نوشته از این نوع اخیر می باشد. به این صورت که در کنار تحجّر و تجدّد، راه سومی وجود دارد به نام تحوّل.حال اشاره کوتاهی کنیم به تعریف هر یک از این سه مفهوم:تحجّر: یعنی یک باره و یک پارچه در گذشته بودن، اصالت دادن به هر چه متعلق به گذشته و سنت گذشته می باشد و خط بطلان کشیدن بر هر چه که به حال یا آینده تعلق دارد.تجدد: که در مقابل تحجر قرار دارد، یعنی یک باره و یک پارچه در حال و بلکه جلوتر از حال یعنی در آینده بودن، اصالت دادن به هر چه که متعلق به حال یا آینده است و خط بطلان کشیدن بر هر چیزی که تعلق به گذشته و سنت گذشته دارد.اما تحول: که در مقابل تحجر و تجدد، راه سومی محسوب می شود یعنی درزمان حال بودن و نظر به گذشته داشتن و به سوی آینده حرکت کردن است.البته تحول همیشه مثبت و مفید نیست، چرا که ممکن است این تغییر و تحول به سمت و سوی بد و ناشایسته و مخرّبی باشد، اما مراد ما در اینجا نوع مثبت و مفید و سازنده تحول است که در مقابل تحجر و تجدد قرار دارد.پس به صورت مختصر می توانیم بگوییم که هر چه که تحول مثبت نباشد، تحجر یا تجدد و یا تحول منفی خواهد بود و در نتیجه مذموم و مردود می باشد. پس در نهایت دو چیز می ماند: تحول و غیر تحولیعنی هر چه که تحول مثبت نباشد، در جرگه(زمره) غیر تحول قرار می گیرد، اعم از اینکه تحجر باشد و یا تجدد و یا تحول منفی.حال ببینیم انتظار(اعتقاد به مهدویت) با کدام یک از این ها مناسبت دارد.آیا انتظار تحول است و یا غیر تحول به معنایی که گفته شد؟از آنجا که واژه انتظار یک اصطلاح و واژه دینی است و یا لا اقل در منابع دینی به صورت ویژه و خاص به آن پرداخته شده است، برای رسیدن به معنای آن باید به منابع و متون دینی مراجعه کرد. با یک نظر اجمالی به روایات اهل بیت علیهم السلام در می یابیم که از دیدگاه آنها انتظار در بین واژه های تحجر و تجدد و نیز تحول منفی و تحول مثبت، فقط با معنا و مفهوم تحول مثبت، مناسبت و هماهنگی دارد. از آنجا که بنای این نوشته بر اجمال و اختصار است، به یک روایت در این زمینه اکتفا می کنم.امام صادق علیه السلام می فرماید:مَن سرّه أن یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظِر.......فجِدّوا و انتظِروا...در این سخن، امام می فرماید که: هر کسی که دوست می دارد از اصحاب قائم ما باشد پس باید که منتظر باشد و عمل صالح انجام دهد و خود را مزین کند به زیبایی ها و فضائل اخلاقی...... پس تلاش و کوشش کنید و منتظر باشید...(منتخب الأثر، ص 498)این فرمایش تصریح دارد که انتظار از نوع تحول مثبت و سازنده می باشد.پس انتظار عاملی است برای سازندگی، تحول مثبت، تلاش، اصلاح، تقوی، اخلاق نیکو، عمل صالح، حرکت، خروش، فریاد،... نه عاملی برای تخدیر، خمودی، جمود، سکون، سکوت، در جا زدن، توقف، توجیه، جرأت بر معصیت، رضایت دادن به وضع موجود، قناعت کردن به دارایی ها، ...انتظار مثبت و مورد نظر دین و اولیاء دین انتظاری است که تأثیر مثبت بر روی افکار و اعمال و رفتار و ... انسان منتظِر داشته باشد، نه این که بود و نبودش برای انسان یکسان باشد.قرآن در مورد پیروی و تبعیت از چیزی که هیچ تأثیری بر روی اندیشه و انگیزه و انگیخته(عمل) انسان نمی گذارد، می فرماید:لا تدعُ من دون الله ما لا ینفعک و لا یضرّک... یونس، 106در این آیه، خداوند می فرماید که چیزی را که برای شما نفع و ضرری ندارد( یعنی بودنش سودی برای شما ندارد و نبودنش ضرری برای شما ندارد) نخوانید( به دنبال آن نباشید)پس اعتقاد باید به گونه ای باشد که در عمل و رفتار انسان تأثیر داشته باشد(البته تأثیر مثبت) و الا بود و نبودش فرقی نخواهد کرد.انتظار هم باید در انسان، تحول مثبت ایجاد کند و الا انتظار واقعی نخواهد بود.انتظار واقعی و مثبت آنست که صاحب آن همواره این سخن را با زبان حال و قال خود زمزمه کند: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدنیعنی یک اندیشه و اعتقاد واقعی و راستین، عمل و وفا کردن و سلوک و رفتار مطابق با خود را به دنبال می آورد. هر چند طی کردن این راه؛ ملامت، رنج، غم و درد را در پی داشته باشد.تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشقهر دم آید غمی از نو به مبارک بادمقرآن در توصیف این دسته از انسان ها می فرماید:لا یخافون لومة لائم( یعنی در راه هدف خود از ملامت و سرزنش هیچ ملامت گری نمی ترسند) مائده 54اما شرایط چنین انتظار و تحول مثبتی را به مجال و مقال دیگر، یعنی بخش دوم این نوشته موکول می کنیم.فانتظِروا انی معکم من المنتظِرین
چه گناهی دارند جوانان علاقهمند به تو که نمیتوانند بلندای عظمت تو را در فراز منارههای مسجدی به نام تو جستجو کنند؟
چه تقصیری دارند نوجوانان عزیزی که آنها را به این پندار واداشتهاند که نور معرفت تو را در ژرفای چاه عریضه جستجو کنند؟
ای مسافر غریب! نمیخواهم دردی بر دردهای تو باشم که این دلگویههای دل دردمندست. و نه زخمی بر دل دوستان راستین تو، که حساب آنها، نیک میدانم از این خطابها جداست.
زهی خوشخیالی است که موج گوشآزار حضور بیحاصل برخی وقتگذرانها را به ظهور صغرا تفسیر کنیم که نیمه شبها تابستان برخی مکانهای منسوب به تو، گواهی بر ناصواب بودن این برداشت است.
خود خوب میدانیم آنچه بر ما میرود، نه یاد تنهاییهای غریبانه تو، که رفع نیازهای پست دنیایی ماست.
و این هجوم، نه برای آزادی تو از زندان غیبت، که برای رفاه بیشتر خود است.
به راستی کدامیک از ما مدعیانیم که آمدن تو را آنگونه که واقعیت خواهد یافت، برتابیم؟
تا چه حد خود را برای آن آمدن، مهیا ساختهایم؟...
و ماآیا هرگز به این فکر کردهایم گریههای نیمه شب آن مسافر غریب برای چیست؟
بیگمان بخشی از آن مویهها برای بی وفایی ماست.
او میگرید؛ اما نه برای عریضههای چاهها؛ که برای گرفتارآمدگان در چاههای خود خواهی.
او میگرید؛ اما نه برای فرو غلطیدن جوانان در ورطههای گمراهی که برای سکوت دانشمندان.
مینالد . اما نه برای خود که برای ما...
منبع:سایت امام مهدی
آیین بودا یکی از شاخه های کیش هندوست. این آیین از هندوستان بیرون آمده و به خاطر گسترش در مناطق پر جمعیت جهان، پیروان زیادی دارد و اخیرا به اروپا و آمریکا نیز سرایت کرده است.
بودا (Buddha) به معنای بیدار، لقب گوتاماشاکیامونی بنیانگذار مکتب اصلاحی بودیسم است.
اندیشه های اصلاحی بودا در مخالفت با تعصب های برهمنان بود و اختلافات طبقاتی را باطل می شمرد. تعالیم اخلاقی وی در مجموعه هایی مانند تری پیتکا یعنی سه سبد، گرد آمده است. تری پیتکا-قدیمی ترین کتاب مقدس بوداییان-دارای سه بخس می باشد:
1-قواعد رهبانیت؛
2-وسیله ی رستگاری
3-مفهوم فلسفی و روانشناسی؛
در آیین بودا، اندیشه منجی موعود با مفهوم میتریه (واژه سنسکریت به معنای مهربان) تبیین می گردد. در الهیات بودایی، او را آخرین بودا از بودایان زمینی وی دانند که هنوز نیامده است، اما خواهد آمد تا همه انسان ها را نجات دهد. در نمانگاری بودا، او را به هیات مردی نشسته که آماده برخاستن است، نمایش می دهند تا نمادی باشد از آمادگی وی برای قیام!
در مهاونسه که به تاریخ سریلانکا می پردازد، روزشمار حوادث مربوط به قیام میتریه به وضوح چنین گفته شده است:
و دست های نجیب و پراز سخاوت تو
دلم گرفته برایت، برای غربت تو
چه غم که مانده برایم تب رفاقت تو
اگر تمام جهان ، دشمن دلم باشند
به آرزوی رسیدن به تو ، طراوت تو
به میله های خیالت دخیل می بندم
دعای شعر و اذان غم وزیارت تو
هوا ، هوای قشنگی است، شورآواز است
دلم خوشست به شرم تو و نجابت تو
میان این همه گستاخ های بی پروا
از ابرهای سرازیر برعبادت تو
دوباره چشم ِ تمام دقایقم پرشد
که پُر شود دلم از سرخی طراوت تو
ترانه ای بنشان درنگاه خاموشم
منبع:وبلاگ منجی سبز
آقا جان به غربت جدتون سید الشهدا به غربتی که شما اوصیای خدا کشیدید اجازه بدید بگم , آقاجان چه تقدیریه که شما آل الله اینطوری غربت میکشید .
آخه آدم به فکر میره از درون میسوزه
آقا جان من گنه کارم لیاقت ندارم که دعوتم کنید ولی یا صاحب الزمان آقاجانم شما که
{معدن الرحمه }* توجه محبت آمیز و با عطوفت به ما دارید به بزرگواریتان دلسوخته های
عاشقتون رو دعوت کنید , یبن الحسن می دونم که شما دست رد بر سینه های دل شکسته
نمی زنید آخه شما از احوالات ما مطلع هستید و میدونید در دل ما چی میگذره.
منبع:وبلاگ انصارالمهدی
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
- اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
--------------------------------------------------------
شاعر: مژگان عباسی