تعداد بازدید : 104859
تعداد نوشته ها : 109
تعداد نظرات : 96
سر نیزه در گلو
در اورژانس جوانی را آورده بودند که گلویش مجروح شده بود. این زخم، زخم چاقو یا سرنیزه بود، وقتی از خط مقدم او را آوردند لولهای در نایش تعبیه کرده بودند تا بتواند نفس بکشد. همانطور که روی تخت خوابیده بود از لوله مذکور، با هر تنفس، خون، مثل فوارهای که توی حوض باشد فوران میکرد و در دم قطع میشد و دوباره به هنگام بازدم، فواره خون دوباره جاری میشد. این جوان در آن حالت کاملاً هوشیار بود و با چشم خودش این صحنه را میدید و میدانست میمیرد وکاری از ما ساخته نیست.
من با سرعت برای معاینه او اقدام کردم. با توجه به تکنولوژی موجود در آنجا هیچ کاری از من ساخته نبود و شاید هم سرعت اتفاقاتی که میافتاد اجازه تفکر نمیداد، چون همزمان، دهها مجروح دیگر در انتظار بودند و رسیدگی به همه آنها از عهده ما خارج بود. متأسفانه او در مقابل چشمان ما شهید شد و من این صحنه را هرگز نمیتوانم فراموش کنم. منبع: کتاب پرسه دردیارغریب (خاطرات پزشکان) - صفحه: 164