سوار اتومبیلتان می‌شوید تا با همسر و فرزندانتان به گردش بروید. متوجه می‌شوید که باید بنزین بزنید. در صف طولانی جایگاه عرضه سوخت منتظر می‌مانید و باقی‌مانده بنزین داخل باک را هم می‌سوزانید. بعد از سوخت‌گیری، الکی در خیابان‌ها بالا و پایین می‌روید. ساندویچ زاپاتا می‌خورید، دوباره بنزین می‌زنید و به خانه برمی‌گردید.

• قرار است خواهر همسرتان با دامادهایش به خانه‌تان حمله کنند. یک عالمه شام درست می‌کنید. اما او فقط با شوهرش می‌آید و یک عالمه غذا را تا چند روز بعد در یخچال نگهداری می‌کنید و هر روز به خورد شوهر بچه‌هایتان می‌دهید. آخرش آن‌ها هم خسته می‌شوند و یک روز که در خانه نیستید، غذاها را دور می‌ریزید و الکی به شما می‌گویند که آن را خورده‌اند تا بالاخره از غذای یخچالی راحت بشوند.

 

منبع:خودم


دسته ها :
X