سنی نیوز:یک بنده خدایی سخت سرگردان و ناراحت بود کسانی متوجه نگرانی او شدند وقتی دلیل را از او پرسیدند گفت من نمی دانم چه بکنم ؟ اگر تند راه می روم می گویند دیوانه است و اگر آهسته راه بروم می گویند تنبل است. من نمی دانم چطور بروم که مردم چنین نگویند.

ما نیز چنین حالی داریم اگر با جنب و جوش فراوان شرکت بکنیم یا با کندی و سستی هیچ فرقی در سرنوشت ما نمی کند . .

تجارب روزگار گذشته

در یکی از انتخاباتها (ریاست جمهوری ) ما تصمیم گرفتیم با جدیت تمام فعالیت کنیم تا بلکه نظر مثبت و محبت مسئولین مملکت را جلب نماییم.

ستادی درست کردیم با نام ….. ستاد مرکزی مقرش در زاهدان بود اما در همه شهرها شعبه هایی ایجاد نمودیم.

مسئولیتها را تقسیم کردیم یکی شد رئیس ستاد دیگری شد مسئول تبلیغات و … من به عنوان مسئول پشتیبانی و مالی ستاد تعیین شد وظیفه من تامین مالی ستاد بود ضمنا در تبلیغات نیز کار می کردم . قابل ذکر است که فارس و بلوچ و شیعه و سنی در ستاد ما مشارکت داشتند.  پس از یکماه تلاش بالاخره هفته آخر نزدیک شد یک هفته آخر را ما خیلی کوشش کردیم گروههایی درست کردیم و به شهرستانها فرستادیم تا تبلیغات کنند و همچنین به ستادها سر بزنند.

من همراه با دکتر طاهری و دکتر مجاهد و تعدادی ازاساتید دانشگاه که اسمهایشان را به یاد ندارم به سراوان رفتیم. در آنجا ما جلسات متعددی برگزار نمودیم متینگ خیابانی تشکلیل دادیم بعضی شبها تا ساعت ۱۱ در جلسات خیابانی به سوالات مردم پاسخ می دادیم و از برنامه های رئیس جمهوری که خودمان اصلا ندیده بودیم تعریف می کردیم . در همان جلسات گاهی به یادم می آمد و با خود می گفتم آیا من برای دین خدا که وظیفه ام بود این اندازه زحمت کشیده ام و بی اختیار جواب منفی بود.

دکتر طاهری  را زحمت بیشتری دادیم او همراه جماعتی به مناطق و اطراف سراوان رفت و تبلیغ نمود.

بعد از چند روز به زاهدان برگشتیم و با بیم و امید در انتخابات شرکت نمودیم.

در انتخابات ما پیروز شدیم نتیجه حیرت انگیز بود استان سیستان و بلوچستان به نسبت تعداد شرکت کنندگان در کشور اول شده بود . پس از دو سه روز شادمانی به ما اعلام نمودند برای ملاقات با رئیس جمهوری فلان روز همه در فرودگاه جمع شوند رئیس جمهور می خواهد از کسانی که تلاش کرده اند تشکر نماید وقتی این خبر خوب به اعضا و مسئولین ستادهای شهرستانها رسید شادمانی آنان چندین برابر شد.

روز موعود فرا رسید دوستانی که از شهرستانها آمده بودند شادیشان وصف ناپذیر بود. همه لحظه شماری می کردند که ساعت پرواز فرا برسد. نزدیک نماز مغرب با شور و اشتیاق به فرودگاه زاهدان رفتیم  در آنجا شادی ما جایش را به ناراحتی و عصبانیت شدید داد. در آنجا همه سرگردان بودند هیچ کس دلیل را نمی دانست برخی می گفتند هواپیما وسط راه بنزین تمام کرده برخی می گفتند چون لاستیکهایش کهنه بوده وسط راه پنچر شده . ..

اصلا هواپیمایی در کار نبود تمامی اعضای فارس ما با تعداد اندکی بسیاراندکی از بلوچ  را برده بودند و ما را سرگردان سر کار گذاشته بودند . کسانی که از شهرها و روستاهای خود با چه تبلیغاتی و چه امیدهایی آمده بودند ناراحتی شان وصف ناپذیر بود. آنان کسانی بودند که یکماه از کار و زندگی خود دست کشیده بودند و شب تا  صبح در روستاها دوندگی کرده بودند.

در فرودگاه عده ای از همراهان ما داد می زدند بابا حالا که هواپیمایی در کار نیست اقلا همان دعوت نامه و آدرس ملاقات با رئیس جمهور را بدهید خود ما با ماشین می رویم . کسی جوابگو نبود.

از شدت ناراحتی همه در حوزه جمع شدند و جناب مولانا مقداری از صبر و بی ارزشی دنیا و.. برایشان سخن گفتند . تعدادی به مولانا می گفتند : مولانا ما با چه رویی برگردیم ما در آنجا همه جا پخش کردیم که برای دیدن رئیس جمهور می رویم .

خلاصه این اولین ضربات و پاداشهای ما بودند. بعد از گذر از این مصبت نوبت به تقسیم غنایم رسید.

آن عده از اعضای ستاد ما (یعنی بلوچها ) که شغل دولتی داشتند به بهانه های مختلف از کارها برکنار شدند .  چند روز بعد دوستم جناب مدد جمشیدزهی که از مسئولین ستاد بود را پیاده دیدم وقتی دلیل را پرسیدم گفت قبلا کارمند بودم و ماشین اداره دستم بود اکنون از کار برکنار شدم.

بعد از آنکه حکومت مورد نظر ما آمد دیگر کسی از ما از نرخ جو و پیاز هم سوالی نکرد. چیزی که از آنهمه تلاش و زحمت نصیب ما شد شرمندگی در برابر مردم بود.

دکتر طاهری  می گفت مولانا شما ما را بردید و در سراوان متینگ دادید من هر وقت به سراوان می روم عرقهای خود را پاک می کنم و تا جایی که بتوانم خود را از مردم مخفی می کنم زیرا مردم می گویند شما که ما را برای رای دادن آوردید حتما اختیاراتی در این حکومت دارید فلان مشکل ما را حل کنید در حالیکه ما هیچکاره نیستیم .

خلاصه آن حکومت ما اگر چه بد نبود اما انتظارات ما بسیار زیاد بود . در آن حکومت خوب بعد از انتخابات کسی یادی از ما نکرد یعنی در هیچ مجلس و جلسه ای ما را نخواستند تنها یک جلسه بود که ما را در فرمانداری احضار نمودند و به ما گفتند به زودی نیروهای ایالات متحده وارد افغانستان می شوند و شما حق ندارید علیه آن دلاوران سخنی بگویید مبادا بهانه ای به دستشان بیافتد . که من سخنانی اعتراض آمیز بیان نمودم و گفتم ما به حکم قرآن مسئولیم باید از همسایگان مسلمان خود حمایت کنیم .. اگر می خواهیم از ایران دفاع کنیم نباید منتظر بمانیم کی نوبت ما می رسد و..

منبع:سنی نیوز


دسته ها :
X